گلدان

ساخت وبلاگ
 

با فنجان چای هم میتوان مست شد اگر اوئی که باید باشد!

با یک بغل احساس و یک دنیا ارزوی خوب برایت..."روز دلداده گی " های من برای تو  مبارک!

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 527 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

یا من نمیتونم خودمو ثابت کنم یا همش سوتفاهم پشت هم...

نمیدونم

مگه مهمه؟؟؟

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 521 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

.......................................

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 507 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

بیزارم از اینکه تمام عمر

                                  از روی عادت

                                                     عاشقت باشم!!!!!!!!!!!!!!

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 586 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

این دنیا تو دنیایی که مختص خودته و فقط به خودت ربط داره هم خودش رو دخیل میدونه.تفکیک کردن

آنچه که باید باشه وانچه که هست سخته!سخته بودن در میان چیزهایی که قبول نداری و چیزهایی که

باورت ان ونمیتونی با باورها باشی!

دیوارای سنگی این دنیا مجالی برای افکارت نمیذاره...اینقدر نمیذاره که نه کسی تو رو باور میکنه و نه

دلت رو و نه...آخر هم میشی با یک چشمانی که روز به روز خلوتتر میشه

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 554 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

۱۰ روز...زیارت عاشورا!!!

خدایا!این بار بشنو که سخت محتاجم...

+چقدر سخته  به زور بگی حالت خوبه

+مانده...ادامه مطلب بعدا...!!!

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 556 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

خیلی بهم ریخته ام

خیلی!

سکوت خونه آزارم میده!.........................................

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 556 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

 

خیلی ها آمدند...

خیلی ها در گوش کودک دلم، لالایی عشق گفتند، اما به خواب نرفت این کودک بازیگوش!

اما...

تو که آمدی، ندانستم کِی اما چشم که باز کردم، آرام خوابیده بود قلب کوچکم در آغوش رویا...

و اکنون مدتهاست که خوابیده... انگار شیرینی این رویا را حاضر نیست به تلخی حقیقت ببخشد.

انگار نمی خواهد باور کند که تو مدتهاست رفته ای و...

مدتهاست که لالایی حزین عاشقانه ات در گوش لحظه هایم نمی پیچد!

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 544 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

دلم گرفته اسمان!

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 523 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

 

چ سال پر از تکرر تکراری...یا چنگ در دامن بیماری انداختم و یا برداشتم دستان دلم را از دستان دل

همرهانی که دلم را همراهی میکردند....!!!

بیش از نیمی از چله نشینی ام میگذرد ....خدایا!نگو که پای رفتن به بارگاه اسطوره ی مردان رو

هم میخاهی از من بگیری که من باور نمیکنم......!!!هنوز خبری نیست!!!

دلم تنگ است....

+ای بلاگفا منفجر شی الهی!پست امروز صبحمو مو  ثبت نکرد و تایم پست دیروز عصرمو  تغییر داد!

بازیش گرفته.....مزخرف!این پستمو ده بار ثبت کردم تا تو صفحه نشون داد....!!

 

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 592 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت: 2:56

سلام به همه نیلوبلاگی های عزیز گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 547 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:57

یه زمانی دفتر خاطرات داشتم خاطراتمو مینوشتم توش،الانم دارم ولی میرم فقط خط خطی میکنم توش و نقاشی میکشم چون تو وبلاگ نمیشه از این کارا کرد.
.
دلم تنگ شده واسه معصومه،الی(درباره الی نه ها)،فاریاسک،پریسا و حتی داداش دنجر که زیادم باهاش نمیحرفیدم.
.
کلا فک کنم مریض شدم شدید.بنا به دلایلی پست نمیتونم بذارم فعلا.
.
دلمم اصن واسه این وبلاگ تنگ نمیشه،فقط واسه خرزو خان توش تنگ میشه.
.
پوففف..از پست های جدی بدم میاد.دقت کردی منی که تو هر خط پستم شصت تا علامت تعجب میذاشتم تو این یکی هیچی نذاشتم؟؟؟..
.
چقد مسخره،نه؟...راستی ولنتاین خودم مبارک.من چون اصولا خود شیفته ام خودم تبریک میگم به خودم!(اینم علامت تعجب)
گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 543 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

آدم اصلا نباید ناراحت بشه که نمره اش چند شد،اصلا اینا مهم نیست!...من که قراره این ترم بترکونم اینا که دیگه گذشت.......
.
مرسی از دعای شما واسه نمره استخوان من!...میدونستم انقد مستجاب الدعوه هستین به جای نمره قبولی بیشتر میخواستم ازتون!...آها..راستی چون خدا منو خیلی دوست داره امروز کلاس شریفی کنسل شد!
.
رفتیم نمره استخوان  ببینیم کنار دفتر فیضی،همه برادر ها جمع بودن دور اون کاغذه که زده بودنش به تابلو،من لای اون همه برادر گردن میکشم ببینم(توهین نباشه ها،ولی منکه قدم از همه شون بلندتر بود نمیدونم چجوری شده بود نمیدیدم کاغذو!)...حالا یه برادر مهربانی اونجا میاد میگه شما که قبول شدی!...جالبش این بود که هر دختری(حالا نه هر دختری!) می اومد بهش اینو میگفت!...تازه به یکیشونم تبریک گفت!...بدجور واسم سوال بود که داداش شما نمره خودتو اول دیدی یا نمره.....خب!!!
.
استاد کمالی و پور قاسم مثل اینکه اصن همدیگه رو نمیبینن!...نمیدونن چی میگن به ما!....البته  پورقاسم که اصن بحثش جداس؛معتقده ما ترم قبل که هیچ،دبیرستان این عضله مضله رو پاس کردیم!
.
الان که خط قبلو خوندم یه خورده شک کردم...همینو گفت؟
.
این داداش نیک احمدی هم آره ها!....نه بابا خوشم اومد از طرز...ئه ئه،نه نه بشبخشید!...خوشم نیومد!



اینا نمونه آدمایی ان که خدای اعتماد به نفسن!..آها فائزه چی میگفت بهشون؟..کپسول اعتماد بنفس؟...!!!

و در آخر هم از اطلاع رسانی بسیار خوب نمایندگان عزیز به خصوص جناب هواشناس متشکرم از اینکه کنسل شدن کلاسو به اطلاع ما رسوندن....(حالا کم لطفی نکنیم!...شاید گفتن و ما نبودیم!)


گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 459 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

فردا یکشنبه اس.
.
خواستم یاد آوری کنم به خودم که فردا شنبه نیس!....
.
واقعا واقعا واقعا امروز بسیار بسیار روز خوبی بود.همین.
.
اصولا من باید سبک نوشتنم رو تغییر بدم چون هنوز تایپ نکرده همه حتی میلاد خزایی هم میفهمن من کی ام....واقعا چرا؟....
.
امروز تلویزیون رو روشن میکردی هر کانالی میزدی فرق نداشت!....واسه من سواله تا چهارصد سال دیگه هم این تی وی میخواد هر سال انقلاب این فیلمای انقلابی رو پخش کنه؟.....مردم بابا حالم به هم خورد بس..اصن ولش کن!
.
من فردا با استاد شریفی کلاس دارم ولی حتی کتابش رو ندارم بدونم درسش در مورد چیه!...همینجوریش بسم ا.. بسم ا.. میگفتم میرفتم سرکلاسش حالا دیگه...هرچی هم تو اون چت روم بی صاحاب میگم بچه ها من کتاب ندارم(با لحن ناله) متفق القول میگن یه خاکی گیر بیار که بریزی تو....
لطفا الان که این متنو خوندین بیاین تو نظرات امید بدین عیب نداره!...اگه فردا خوندین هم مهم نیس فقط یکی به من این جمله رو بگه!!!!!....
.
ولنتاینه؟...ظاهرا سه شنبه میشه فک کنم...این برادر احمدی(نیک) هم مث اینکه خیلی دلش میخواس یکی بهش بگه آی لاو یو،برگشته پست گذاشته بیاین اسم لاو تونو بگین!...(الان اگه این نوشته هارو بخونه منو میبنده به عذرخواهی!...هرچی هم میگی عیب نداره حالا یه غلــ... کردی! خب فایده نداره...ئه...من الان داشتم غیبت میکردم؟؟؟؟؟......)
.
یه عزیزی که تابلوه کیه برگشت گفت هدف از وبی که بقیه ندارن اینه که توش پشت سر بقیه حرفید؟؟؟؟...عزیزم حق با توه من حس انسان دوستی تو درک میکنم...ما هنوز بچه ایم بفهمیم!....
.
و جا داره این پست رو تقدیم کنم به اینترنت پر سرعت کشورمون که حتی یاهو رو هم وا نمیکنه و الان با ناباوری دیدم گوگل فیلتر شده و بعد چند لحظه دیدم وبلاگ خودمم فیلتر شده لا مصب!...(به جان خودش که فائزه در جریانه کیه من اصن تو این وبلاگ حرف نامربوط نزدم!)....بعد دو دقیقه همه چی درست شد...فک کنم برادران فیلترینگ رفته بودن چایی بخورن یکی از بچه مچه هاشون  با دکمه ها بازی بازی کرده..آخی!
.
میخوام یه چی دیگه هم بگم...ولی...اخه میمیرم نگم!....
.
.
آخه چرا تشخیص یه عکس انفد سخته؟؟؟؟؟؟(این شانس منه؟)
.
همینو میخواستم بگم!.....
.
خواستم الان اینجا یه عکس بذارم نمیدونم چی شد نیومد.....اینم از اپلود ما!...
.
.
.
پ.ن:شیطونه میگه به این علی کاویانی یه چی بگماااااا.....سوژه خودتی،نه من!...اهه!(ازین شکلکه خوشم اومد گذاشتم!)



گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 449 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

من مثلا اومدم یه حرکت ابتکاری(!) انجام بدم!...
.
همینجوری برای رهایی از شر خیلی چیزایی که تو وبلاگ قبلی خاطر مارا مکدر میفرمود،تشخیص دادم که باید یه کاری بکنم.و به طور صد در صد اتفاقی یکی دیگه هم همین کارو کرد و چون من پررو ام میگم اون از من تقلید کرده!
.
اها!..یه چیزی یادم اومد!یکی(!) دیروز اومد اونجا گفت که اگه من نبودم فلان میشد و..(فک کنم گفت از هر پستت نمیدونم چن خط کم میشد!..شمرده بود لا مصب!)..چشم!من دیگه راجع به شما یک خط که هیچ یک کلمه هم نمینویسم تا ثابت کنم بازم سوژه خنده گیر میاد تو دانشگاه!
.
ینی من اون پستو اونجا گذاشتم،هیشکی نیومد حتی بگه خدافظ!....حالا خوبه سرکاری نبود و جدی جدی در اونجا رو بستم!....چرا هیشکی منو دوس نداره؟؟...(الان فائزه میاد میگه این چکه بازی ها دیگه چیه!)
.
دیروز که داشتم محض وقت کشی تو این چت روم بسیار پیشرفته وسط وبلاگ کلاس می چتیدم یه نیک نیمی اومد  بهم راجع به طرز نوشتارم تذکر داد!....فک کنم این مادر سلاما به وبلاگ هم نفوذ کردن!....منم چون بچه حرف گوش کن ام قراره از این به بعد حتی پیغام خوش امد گوی چت روم رو هم شما خطاب کنم و احترام بذارم...راس میگن!چه معنی داره دختر بچه انقد .....!
.
فردا بیست و دو بهمنه.چون احتمال میدم یادم بره واسه همین از الان تبریکشو میگم!
.
پیشرفت علمی-وبلاگی کلاس ما خوبه ها...یه سامانه پیام کوتاه راه انداختن..البته پیشرفت بازدیدی که نداریم!فقط مشکل این سامانه اینه که نماینده ها باهم هماهنگ نیستن،اخه خانوم نماینده همون روز بهم اس داد فرداش سامانه اس داد!(من بنا به تصورات ذهنی خودم سامانه رو مذکر (اقای پور امیدی؟؟!!) تصور کردم!)
.
راستی من این قالبو عوض کردم(خواستم اخ جون لباس نو رو مسخره کنم دیدم خیلی لوس شده!)لطفا بیاین بگین چرته یا نه.اون عکس لوگو رو هم عوض نکردم اخه به قالب قبلی میومد،گفتم اگه این قالب خوب نبود دوباره....
.
مرسی که با اشتیاق تمام نظر میذارین!!!!!!!
گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 478 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

 


از دست کوسه ها در رفتم
ببر ها را کشتم
آنچه مرا از پا در آورد
ساس بود،ساس!


برتولت برشت
Bertolt Brecht



.
.
مناسبتی اینو گذاشتم! اون "م" توی تیتر هم مال تیتر خود شعر بود!بیخودی واسه خودت ایهام نزن!
گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 513 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

 ساعت دقیقا ده صبح.
.
چجوری شد که یه شبه در وبلاگ تخته شد؟!.....
.
خطاب به یه عزیز:آدما رو با اون چیزایی که ازشون میشنوی نشناس،با چیزایی که خودت ازشون میبینی بشناس(زیادی چرت بود؟...خب خودم گفتم!...در کل خواستم امید بدم اخه.حالا بی خیال دیگه)
.
همه چی آرومه----- تو به من دل بستی -----این چقد خوبه که----تو کنارم هستی----همه چی آرومه-----غصه ها خوابیده ن-----شک نداری دیگه------تو به احساس من----همه چی آآآرووومه!!----من چقد خوشحاااالمممم!!----پیشم هستی ح....ئه...ببخشید آخه آهنگ دیگه ای به ذهنم نیومد که بتونم باهاش نشون بدم شادم!....
.
ینی دیگه کار وبلاگ به جایی کشیده که با اعلامیه زدن هم فایده نداره!این وبلاگ نه ها،وبلاگ کلاس!...مجلس ترحیم باید بگیریم کم کم واسش.....
.
دیگه من واسه اندیشه هم که شده باید یه mp4 بگیرم که برم وویس بذارم!....اخه اندیشه نکات خارح از کتاب میگه!
.
من از ضایع کردن دیگران لذت میبرم آیا؟...از مسخره کردن لذت میبرم آیا؟...
.
من وااقعا الان دنبال یه ف*ی*ل*ت*ر*ش*ک*ن خوبم!(الان مثلاا خواستم امنیت وبلاگو به خطر نندازم!)...اگه کسی میتونه در این زمینه کمک کنه پلیز هلپ می!
.
وااااااای!(ابراز احساسات بود!)
.
دلیل بسته شدن وبلاگ چی میتونه باشه ینی؟....
.
من به این نتیجه رسیدم که روزی که با استاد فارسی شروع بشه تا آخرش خواب آور خواهد بود.
.
حرف دیگه ای به ذهنم نمیرسه فعلا.



  این عکس دو معنی داره؛اول اینکه نابغه هایی وجود دارن که یه همچین چیزایی میسازن،
دوم اینکه نابغه های دیگه ای هم هستن که همچین چیزایی رو میپوشن
تصورشو بکن طرف دیگه باید آخر تعادل باشه!
 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 498 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

 فک کنم تنها کسی که دلش به حال وبلاگش میسوزه خودم باشم،واقعا انگار یه اپیدمی افتاده تو وبلاگا که هیشکی دیگه بهشون سر نمیزنه!
.
امروز وقتی استاد محترم آیین زندگی ترم قبل وتاریخ اسلام(احتمالا) این ترمو دیدم کلاس دیروز یادم  اومد و اینکه اگه این بابا دکتر مثلا مغز و اعصاب میشد احتمالا بیمارستانو به خاک سیاه مینشوند!تصور کن مثلا تمام مرگ مغزی ها باید به اون دستگاههای کوفتی وصل باشن شاید در آخرین لحظات...حالا مثلا نشد و طرف بمیره!...به قول ندا بخنده بگه هاهاها!!دیدی مردم حال همتونو گرفتم!...کلا آموخته های استاد با ما یه کوچولو(!) میفرقه...
.
استاد پارسیان مهربان ترم قبل که وقتی از دور میدیدمش الکی بالا پایین میپریدم امروز به دلایل نامعلومی چنان عصبانی بود که من گفتم الان پا میشه همه رو میزنه.مخصوصا وقتی میگفت فلان چیزو خوندین؟؟؟...ما با خوشحالی میگفتیم:نه! یه دو سه بارم وقتی تو دهنم بیسکوییت ترد بود باهاش چش تو چش شدم گفتم الان میگه فلانی جمع کن برو بیرون!..خدا میدونه چی شد نگفت...!یه چیز جالب هم یادمون داد...اینکه وویس گذاشتن غیرقانونیه.دیگه سرکلاسش وویس نذاریم.جالب اینجاس که یه ربع بعد گفت اصن سر کلاسش چیزی ننویسیم.
خب.نه وویس بذاریم و نه جزوه بنویسیم.این بابا علنا میخواد خودمون راه رو برای افتادن در این ترم بازکنیم!
.
گفتم وویس!...به خدا من دیگه خجالت میکشم برم وویس بذارم!...یهو دیدی باز قیافه ام اون شکلی شد و باز سوژه .... .ولی من آخرش نفهمیدم چه شکلی میشم
.
امروز رفتیم تا برای آزمایشگاه شیمی گروه بندی(ای خدا!من واقعا نمیتونم با این کلمه گروه بندی یاد برادر  نیک بین نیفتم!)...نیم ساعتی ول بودیم اون تو.من که به شخصه نفهمیدم دارن اونجا چیکار میکنن فقط فهمیدم آزمایشگاهمون هم آثار باستانی داره.روی یکی از کشو ها نوشته بود:پیپت پاستور....واقعا باید از آقای پاستور متشکر بود که پیپت باارزششونو به دانشگاه علوم پزشکی بابل اهدا کردن....بسیار مرسی هستیم !
البته خیلی چیزهای جالب دیگه هم دیدیم اونجا،نمونه اش...:



اصن توضیح نمیدم!...همینی که هست!..بیچاره اون کوزتی که اینا رو میخواد بشوره
.
من اعلام میکنم که این ترم زبانو میفتم راحت.کنفرانس؟؟؟؟.....من؟؟؟؟؟....منی که ظاهرا جلو جا استادی میرم تغییر چهره میدم؟؟؟؟....نه بابا!
.
فعلا مرخص میشیم!...باز اومدم حالا شاید!
گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 524 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

 می گویند: "مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:
      فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . . چه محشری می شوند!
      "اینشتین”در جواب نوشت:
      ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم.
      واقعا هم که چه غوغایی می شود!
      ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!
     
     ***
داشتم فک میکردم که به طرز جالبی همه تارک الوبلاگ شدن!...دیگه هیشکی نمیره تو وبلاگا!...واقعا چرا؟...
.
اصن حال ندارم منم پست بذارم!..مثل اینکه مریضی ترک وبلاگ به منم سرایت کرده!
.
واقعا انگیزه ام از این پست چی بود؟!!!!
گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 573 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55

 بعد کلی نذر و نیاز بالاخره ترم دو شروع شد و ما از بیکاری در اومدیم!...خداروشکر
.
ترم دو با یک استارت قدرتی شروع شد و ما ساعت اول که آناتومی داشتیم نشستیم با قدرت تمام جزوه نوشتیم و گوش دادیم!...بازم گوش دادیم...گوش دادیم..نوشتیم....اما دریغ از یک کلمه فهمیدن.واسه همینم آخرا چنان بادمون خوابید که با خودمون گفتیم زرشک!...
.
بارون میاد بابل.نور داره برف میاد!...ای خدا!شانسه داریم؟؟؟؟
.
این خانوم محترم استاد روانشناسی رو من خیلی دوست دارم.از ته قلبم!...وقتی میاد میگه گوششش کنین من تمام وجودم میشه گوش!..(صدای ش تو مغزم پیچید!)...انقدر جالبه که اومده یکی از برادرها رو گذاشته پشت کامپیوتر(اگه بشه بهش گفت کامپیوتر...) که وظیفه سخت تعویض اسلاید رو بر عهده بگیرن..خداییش خیلیه ها..یه مشت عکس عبرت آموز دیدن و توضیح اینکه خط کلفت (سیاه)و نازک(تو رفته...یا نه،در هم رفته فک کنم..)چیه واقعا جزو مهم ترین مسایله.واقعا واجبه که بابتش 96 نفرو بلند کنن ببرن یه کلاس دیگه.باید اعتراف کنم که از طرز فکر استادمون خوشم میاد شدییید...
.
مهم نیس.مهم اون رفیق با مرامیه که با اینکه دیگه نمیاد ولی به خاطر رفقاش اومد دانشگاه(اصلا به خاطر نمره نبود! اونجوری فک نکن خوشم نمیاد!)....
.
همه راهها به فیضی ختم میشود....(حوصله ندارم توضیح بدم!..فقط امروز رفتم تا اون کاغذ شومی رو که میگفتن استاد کمالی زده به نمیدونم کدوم دیوار رو ببینم(نمره هاش) که گفتن جمش کردن ..ردشو که گرفتم دیدم رسید به استاد فیضی....استاد هم دیگه عممممرا بهم نمره بگه!..فک کنم توضیحه رو دادم!)
.
امید یه آهنگی خونده اینجوری..:طرز نگاهت،اون صورت ماهت(؟!) چشمای نازت(!!!)،....بقیه اش مهم نیس همون تیکه اولش مهم بود.هیچ منظوری هم نداشتم فقط گفتم در جریان باشین.
.
اگه استاد کمالی سر کلاس اون اس نمیدونم چی چیوس هارو فقط دوبار تکرار کنه من اصلا دیگه مشکلی ندارم سر کلاسش!...والا به خدا!
.
و در آخر تشکر میکنم از مسئولین محترم که کلاسهایی متناسب با ایام الله دهه فجر بهمون دادن..به قول فائزه کلاسا مناسبتیه!
.
من به جان خودم هیچی نمیفهمم نماینده مون چی میگه.اصلا نمیفهمم.ینی تا سه بار توضیح نده من نمیفهمم اونم تازه آخرش از ندا میپرسم چی شد؟؟؟....ولی خیلی فان بود(خواستم نگم با حال بود!)..دقیقا یه تیکه که جناب نماینده رفته بود جلو توضیح میداد من یاد اصغری افتادم..اصغری دیگه؟نمیشناسی؟..همون هواشناسه تو اخبار شبکه یک که معلوم نیس کی میخواد بگه بابل برف میاد!
.
من الان کسیو مسخره کردم؟
.
 در کل میشه یکی شباهت من با آقای اسماعیلی رو توضیح بده؟
.
"درو باز میکنم یکی اون پشته منو میبینه از هول ! (هرچی غیر از ترس!)درو میبنده بعد باز میکنه میاد میگه س س سلام!"..قسمتی از دفتر خاطرات یک دختر.مال من نیستااااا!!!....ولی بگم که اگه من جای اون دختر کوچولو بودم میومدم میگفتم دالی!
.
جالب بود که یه روندی هم امروز تغییر کرد..یه سری که همیشه جلو مینشستن و اصصصصلا راه نداشت جای دیگه بشینن اومدن ته،و یه عده که همیشه خدا ته مینشستن،امروز اومدن جلوی جلو!...جریان چیه؟...من نمیفهمم!
.
و در آخر یه جمله قشنگ:دوست من دوس داره با دوست تو دوس بشه،تو دوس داری با دوست من که دوس داره با دوست تو دوس بشه،دوس بشی؟....خیلی قشنگه،نه؟؟؟؟؟
.
تو چرا هی از حرفای من منظور میگیری؟؟؟..من تمام حرفامو بی قصد و منظور نوشتم!اینجوری فک نکن!من اینجور ادمی نیستما!.....


پ.ن:برف!...برف! ...برففف!!!اومد!

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 451 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت: 2:55